والدین خودشیفته
همانطور که در مبحث اختلال شخصیت خودشیفته صحبت شد این افراد قادر به همدلی با دیگران نیستند، از دیگران برای رسیدن به مقاصد خود سوء استفاده می کنند. خود را برتر از دیگران می بینند، خیلی به تایید دیگران نیاز دارند و از انتقاد هراسان می شوند. با در نظر گرفتن این خصوصیات پر واضح است که پرورش یافتن در کنار چنین والدی چه قدر می تواند آسیب زا باشد.
والدین خودشیفته را می توان به دو دسته کلی تقسیم کرد:
گروه اول والدینی هستند که فرزندان را ملک مطلق خود می دانند. در واقع فرزند از والد جدا نیست و حد و مرزی بین آنها نمی توان تصور نمود. این والدین به راحتی به حریم خصوصی نوجوان خود وارد شده و اجازه رشد شخصیت مستقل به وی نمی دهند. از طرفی فرزند را مجبور می کنند که همواره نقش یک والد جایگزین را ایفا کند و در واقع مانع از آن می شوند که کودک رشد طبیعی خود را طی کند. این کودک مجبور است برای حفظ عشق والدین هر آنچه آن ها دوست دارند انجام دهد. این والدین همه ی تلاش خود را می کنند که کودک را وابسته به خود نگه دارند چون بزرگ شدن و مستقل شدن کودک به معنای جدا شدن او از والد خود است و در این صورت والد یکی از منابع اصلی تامین اعتماد به نفس خود را از دست می دهد.
گروه دوم والدینی هستند که اصلا به فرزند خود توجهی نمی کنند. برای این والدین هر چیزی که به موفقیت و رضایت خودشان بینجامد مهمتر از کودک است. این افراد شغل، موفقیت، ثروت، شهرت، تفریح و ... را بر فرزند خود ارجح می دانند. فرزندان آنها نمی توانند طعم محبت والدی را تجربه کنند و همواره احساس اضافی بودن یا طرد شدن دارند.
والدین خودشیفته معمولا قادر به درک احساسات کودک و نوجوان خود نیستند، موفقیتهای کودک را به پای خود می نویسند. سعی دارند رفتار ،احساسات و تصمیم گیریهای کودک خود را تحت کنترل داشته باشند و در واقع اجازه ی کسب هویت مستقل به فرزند خود نمی دهند و به فرزند این موضوع را القا می کنند که تا وقتی بچه ی خوبی باشی تو را دوست داریم؛ فرزند در صورت عدم اطاعت از والد با خشم او مواجه خواهد شد.
این والدین برای تحت کنترل در آوردن فرزند خود از روشهای خاصی استفاده می کنند که برخی از آن ها عبارتند از:
- "من به تو نیاز دارم و اگر تو نباشی نمی توانم زنده بمانم"
- "من همه عمرم را به پای تو گذاشته ام . تو باید دستورات من را اطاعت کنی" به عبارتی ایجاد احساس گناه در فرزند
- "تا وقتی تو را دوست دارم که به خواسته هایم عمل کنی"
- "من و تو باید در کنار هم به اهدافمان دست یابیم" البته اهداف فقط اهداف والد است نه کودک. در واقع فرزند وجود مستقلی ندارد که هدفی داشته باشد.
- "اگر از من اطاعت نکنی تنبیه خواهی شد" که این تنبیه می تواند به صورت ایجاد حس گناه، شرم و یا تنبیه فیزیکی یا روانی باشد.
- "تو تنها و مهمترین فرد در زندگی من هستی" در واقع والد نیازهای برآورده نشده خود را در زندگی مشترک از فرزند طلب می کند.
این والدین به دلیل نیازهای خودشیفتگی خود به گونه ای عمل می کنند که کودک احساس بی ارزشی می کند. نیاز های خودشان مهمتر از نیازهای فرزند است. فرزند مجبور می شود تصویری ایده ال از خود در برابر والد بسازد و معنای عشق را درک نکند. ضعفهای کودک منبع تحقیر وی می شود، کودک خود را بی کفایت می بیند، به کسی اعتماد نخواهد کرد و همانند والدین به احساسات دیگران بی توجه خواهد شد.
مجموع عوامل فوق در صورتی که تداوم داشته و فرزند نتواند به واسطه ارتباط با افراد سالمتر در زندگی خود نظیر والد سالم، معلمی خوب یا دوستانی مناسب اثرات سمی والد خودشیفته را خنثی کند در نهایت منجر به یکی از دو نوع آسیب زیر خواهد شد:
- خود فرزند با الگو پذیری از والد خودشیفته به فردی خودشیفته تبدیل می شود و به این ترتیب چرخه تولید خودشیفتگی در خانواده پایدار می ماند. یا
- فرزند تبدیل به نوعی شخصیت وابسته می گردد که همواره در زندگی به دنبال افرادی شبیه والدین خود است و در تمام عمر توسط افرادی خودشیفته نظیر والدش مورد سوء استفاده قرار می گیرد.
اگر با مطالعه ی این مقاله احساس کردید که والدی خودشیفته هستید تا دیر نشده به فکر درمان خود باشید و اگر احساس کردید توسط همچین والدی بزرگ شده اید نیز با کمک گرفتن از متخصصین بهداشت روان سعی کنید اثرات این نوع پرورش را در خود کمرنگ سازید.