این مقاله با اجازه دکتر امیر شعبانی بر روی سایت قرار داده شده است. من مصاحبه ایشان را به دو بخش تقسیم کردم و این بخش اول آن است. این مصاحبه را روزنامه شهروند مرداد 93 با ایشان انجام داده است.
✅ جانبازان به ناحق موجی خوانده میشوند
✔️ به نظر میآید اگر گفت و گو را با تعریف جامعی از بیماری اعصاب و روان ناشی از جنگ شروع کنیم، میتواند روشن کننده ادامه بحث باشد.
🔵 در متنهای علمی به این بیماری اختلال استرس پس از سانحه (PTSD) گفته میشود. این اختلال پس از یک سانحه ناگوار که تهدیدکننده حیات است به وجود میآید؛ مثل سیل، زلزله، تجاوز و جنگ. یعنی پس از آنکه که فرد احساس کند عنقریب ممکن است فاجعه¬ای برایش اتفاق بیفتد یا شاهد فاجعه¬ای برای فرد دیگری باشد بیماری شروع میشود. اما چون بحث ما درمورد جنگ است، میتوانیم نام بیماری را «اختلال استرس پس از جنگ» بگذاریم.
✔️ درمان و علایم هردوی اینها مثل هم است؟
🔵 بله، از این لحاظ تفاوتی با هم ندارند و علایم و اصول کلی درمان آن ها مثل هم است.
✔️ این بیماری با این اسم شناخته شده؟ گویا نامهای دیگری هم مطرح است.
🔵 در گذشته به آن شِل شاک (shell shock) میگفتند؛ به معنای شوک ناشی از انفجار. از روی همین عبارت، واژه موجی و انگهایی مانند آن رواج پیدا کرده و بر بیماران نام¬گذاری شده است. به این معنا که انفجاری رخ داده و موج آن فرد را پَرت کرده و پس از آن فرد ضربه دیده و به خاطر انفجار دچار بیماری روانی شده است.
✔️ یعنی شما اعتقادی به کلمه موجی ندارید؟
🔵 خیر، این کلمه توسط عموم افراد به نادرستی استفاده میشود. بسیاری از خود بیماران هم فکر میکنند به دلیل آنکه روزی بر اثر موج انفجار پَرت شدهاند این بیماری برایشان به وجود آمده؛ درصورتی که خود آن موج انفجار و پَرت شدن ربطی به این موضوع ندارد. البته پَرت شدن ممکن است باعث ایجاد ضربه مغزی شود، یا تکان مغزی شدیدی به وجود آورد که علایم خاصی را به دنبال داشته باشد؛ مانند اختلال تمرکز، اختلال حافظه، اختلال یادگیری و حتی اختلال رفتاری؛ اما اختلال استرس پس از جنگ برخلاف تصور عامه هیچ ربطی به موج و پَرت شدن ندارد.
✔️ پس چه چیزی باعث این بیماری میشود؟
🔵 همان مفهوم روانشناختی زیربنایی رویداد فاجعهباری که گفته شد. یعنی فرد در شرایطی قرار گرفته که فکر میکرده هر لحظه ممکن است از بین برود و یا یک رویداد مصیبتبار را تجربه کند و یا اینکه این بلا بر فردی نازل شود که همراه اوست. حتی ممکن است فرد شاهد صحنهای در تلویزیون باشد و اصلاً در محل اتفاق حضور نداشته باشد. از دیگر مواردی که می تواند سببساز بروز این بیماری شود میتوان شکنجه شدن یا شاهد کشته شدن یا شکنجه شدن فرد دیگر یا فرد همرزم را نام برد. این بیماری الزاماً به موج انفجار ربطی ندارد.
✔️ وقتی که فرد این اتفاق را تجربه میکند چه میشود؟ اصلاً این بیماری به فاصله چه مدت زمانی بروز میکند و خود را نشان میدهد؟
🔵 طیف این فاصله بسیار زیاد است؛ ممکن است از همان روز سانحه شروع شود و یا از سالها بعد. بعضی از گزارش ها شروع بیماری رادر ۳۰ سال بعد هم نشان داده است. اما این که ادعای کسانی که بعد از ۳۰ سال خود را به عنوان مبتلا به این بیماری معرفی میکنند تا چه حد میتواند معتبر باشد، بحث دیگری است. آنچه گاهی میبینیم جانبازانی هستند که با مناعت طبع سالها دنبال غرامت نرفتهاند و بعد از سالها که دچار مشکل اقتصادی شدهاند حاضر به تن دادن به دریافت غرامت شدهاند. آنها باورهایی داشتهاند که اجازه نداده دنبال این موضوع بیایند. این جانبازان اغلب جزو آن دستهای هستند که علایمشان خفیفتر بوده و به مرور با زیاد شدن سن و یا مشکلات اقتصادی و خانوادگی، علایم خفیف جدیتر شده است.
✔️ البته آنطور که جانبازان گفتهاند اثبات این مورد هم بسیار سخت است…
🔵 به هر حال تمارض جزو تشخیصهای افتراقی اختلال استرس پس از جنگ است و در تمام دنیا هرجا که غرامت پرداخت شود عدهای تمارض میکنند. یعنی آن دستهای که مثلاً تنها در پشت جبهه حضور داشتهاند و شاهد هیچ صحنه فاجعهبار یا دلخراشی هم نبودهاند ممکن است علایم عصبی خود را به فجایع جنگ مرتبط کنند. حالت عکس آن هم ممکن است؛ یعنی فرد دچار این بیماری است ولی پزشک به اشتباه تشخیص تمارض میگذارد.
✔️ شما چه پیشنهادی برای نحوه شناسایی این گروه از جانبازان دارید؟
🔵 به نظر من اگر به تمام کسانی که خود را جانباز اعصاب و روان معرفی میکنند و پزشکان نیز آنها را با احتمال نسبی دچار اختلال روانپزشکی ناشی از حضور در جبهه جنگ می¬دانند غرامت کافی پرداخت شود در نهایت به نفع جانبازان و به سود کشور است؛ چرا که ممکن است به علت مشکوک بودن به تمارض یا بزرگنمایی، از پرداخت غرامت به عدهای که واقعاً دچار بیماریاند غفلت شود و این فاجعهبارتر از آن است که به عده¬ای از افراد بیجهت غرامت داده شود. از سوی دیگر، می¬دانیم که شماری از جانبازان اعصاب و روان صرفاً برای آنکه به درصد جانبازی (غرامت صدمات وارده) متناسب خود برسند، به ناچار خود را در بیمارستان بستری میکنند و با در نظر داشتن مجموع این روند، هزینهای غیرضروری، مستمر و هنگفت تحمیل میشود. اما با این روش پیشنهادی میتوان از بستریشدنهای نابهجا برای اثبات اختلال روانپزشکی به سیستم مسئول جلوگیری کرد. البته این بستری شدنهای نابهجا عموماً به قصد تمارض نیست، بلکه برای دیده شدن و رساندن صدای نیاز است. نیازی که وظیفه داریم به آن پاسخ دهیم.
✔️ این بیماری چه علایمی دارد؟
🔵 معمولاً علایم آن در همان اوایل شروع میشود. در زلزله بم هم مشاهده شد که در همان روزهای ابتدایی خیلیها دچار علایم PTSD شده بودند؛ البته اسم این حالت را در ابتدای بروز علایم، PTSD نمیگذارند؛ بلکه به آن اختلال استرس حاد میگویند که معمولاً بعد از چند روز برطرف میشود؛ اگر مدت علایم از یک ماه بگذرد به آن PTSD گفته میشود. البته بسته به شدت سانحه یا تروما مدت علایم اختلال متفاوت خواهد بود. مثلاً بیشتر کسانی که در اتاقهای شکنجه اردوگاه نازیها بودند دچار PTSD شدند، چرا که شرایط وحشتناکی داشتند. در جنگ ما هم اتفاقهای ناگوار زیادی برای رزمندگان رخ داد. به هر حال، این بیماری جزو بیماریهای وابسته به استرس قرار میگیرد و فرد دچار اضطراب شدید، بیقراری، حملات ناگهانی خشم و پرخاش، بیحوصلگی و بیانگیزگی و فعالیت زیاد سیستم سمپاتیک بدن مثل تپش قلب، لرزش و عرق کردن میشود.
✔️ اضطراب یادشده در جانبازان چگونه شکل میگیرد؟
🔵 این اضطراب در زمینه سه دسته از علایمی رخ میدهد که ارزش تشخیصی دارد؛ یعنی وقتی این علایم به مدت بیش از یک ماه در فردی بروز کرده که در معرض سانحه قرار گرفته تشخیص، «اختلال استرس پس از سانحه» یا PTSD است. یک دسته از علایم، تکرار مکرر خاطرات آن اتفاق است که به آن خاطرات تروماتیک گفته میشود؛ مثلاً کسی که از نزدیک شاهد شهادت دوست خود بوده یا در آخرین لحظات او را در آغوش خود داشته، ممکن است تصویر این لحظات یا صحنهای که آخرین ترکش به بدن او برخورد کرده مدام در ذهنش تکرار شود. فردی تعریف میکرد که اسیر و شکنجه شده؛ او با جزییات همه صحنهها را در ذهن خود داشت، حتی صداهایی که به گوشش میرسیده یا بوی فردی که او را شکنجه میکرده. اکنون هر بویی که او را یاد فرد شکنجهگر میاندازد باعث میشود که بسیار برانگیخته شود و در شرایطی گاه خودزنی یا حتی اقدام به خودکشی کند. او در اغلب روزها و ساعتها در حال تداعی ناخواسته خاطرات فاجعهبار خود است.
✔️ یعنی تداعی خاطرات هم جزو عواملی است که باعث برانگیختگی فرد میشود؟
🔵 بله؛ همانطور که گفته شد تداعی مکرر خاطرات فاجعهبار یکی از سه دسته علامت اصلی PTSD به شمار میآید. این تداعی گاهی آنقدر شدید است که جانباز اعصاب و روان فراموش میکند در حال حاضر کجا قرار گرفته و کاملاً وارد خاطره خود میشود؛ او فکر میکند که اینجا جبهه است، زیر میز سنگر میگیرد و طی حملات مکرر ذهنی از محیط فعلی خود کنده میشود و به محیط دیگر که جبهه است وارد میشود. حتی ممکن است ساعتهای طولانی در این وضعیت باقی بماند و روزها و هفتهها همین مورد برای او تکرار شود. این وضعیت گاهی آنچنان شدید است که هرچقدر به آنها توضیح داده شود قبول نمیکنند و میگویند «الان زمان جنگ است و باید به جبهه بروم، چرا من را در بیمارستان نگه داشتهاید؟». این حالت در دورههای شدید بیماری اتفاق می¬افتد. نکته جالب آنجاست که قسمتهایی که فرد تمایلی برای بهیادآوردن آنها ندارد مدام در ذهناش تکرار میشود، ولی قسمتهایی از داستان حادثه هم هست که هرچقدر کنکاش کند چیزی به یاد نمیآورد. این قسمت معمولاً محوریترین بخش خاطره است؛ قسمتی که از فرط وحشتناک بودن نمیتواند به یاد آورده شود و انگار برای آنکه فرد مصون بماند مغز ناخودآگاه آن را پنهان میکند.
✔️ این بخش، چه اتفاقها و خاطراتی را شامل میشود؟
🔵 این قسمت شامل ناگوارترین بخش خاطره است؛ ممکن است مربوط به خاطره مشاهده متلاشی شدن سر دوستش باشد یا مورد تجاوز قرار گرفتن یک فرد؛ لحظاتی که یادآوریاش برای او کشنده است. در واقع، خاطراتی هست که فرد میخواهد جلوی آنها را بگیرد اما مدام جلوی ذهنش میآید و بعضی دیگر هم هست که هرچقدر بخواهد آن را مرور کند چیزی به خاطر نمیآورد؛ یعنی ممکن است داستانی را تعریف کند و وقتی که به نقطه اوج هیجانی آن برسد بگوید: «دیگر چیزی به خاطر نمیآورم.» این کار تمارض نیست و فرد ممکن است واقعاً چیزی به یاد نیاورد.
ادامه دارد...